دار بر دوش (رمان تاریخی – زندگینامه داستانی شهید سید علی اندرزگو) - چاپ دوم

وضعیت: موجود
قیمت:  
60,000ریال

دار بر دوش (رمان تاریخی – زندگینامه داستانی شهید سید علی اندرزگو) - چاپ دوم


نویسنده: یعقوب توکلی

چاپ دوم: 1394

صفحات: 91






آشنایی با نویسنده:
تأليف بيش از ٢٠ اثر علمي و پژوهشي همچون تدوين و نقد خاطرات شخصيت‌هاي پهلوي مانند "جهانگير تفضلي"، "علي اميني"، "دار بر دوش" (زندگي‌نامه داستاني شهيد سيد علي اندرزگو) و کتاب "اسلام‌گرايي"در مصر  که یعقوب توکلی  را در جواني مشهور كرد از جمله فعالیتهای قابل توجه وی در حوزه ی نگارش است . او  كارشناس تاريخ و فارغ‌التحصيل كارشناسي ارشد رشته علوم سياسي است كه توانسته دانش‌هاي حوزوي را نيز تا سطح چهار تحصيل کند. امروزه مقالات بسياري از وي در اين سه حوزه به چشم مي‌آيد، به طوري كه نظريه‌پردازي او درباره جريان‌هاي تاريخ‌نگاري در ايران ، به گفتماني قابل تامل در اين حوزه تبديل شده است. 

آشنایی با اثر:
زندگینامه  مبارزاتی و دائما در تعقیب و گریز شهید سید علی اندرزگو که به مرد هزار چهره مبارزات علیه رژیم پهلوی شهره است و اقدامات  مخاطره آمیزی چون ترور حسنعلی منصور ( نخست وزیر وقت) و برنامه ریزی برای ترور محمد رضا شاه در کارنامه مبارزاتی اش به چشم می خورد ، شاید بیشتر  از همه ی هم رزمان  دیگرش در تاریخ انقلاب اسلامی ایران ،  قابلیت  پرداخت های ادبی و هنری را داشته باشد ، یعقوب توکلی نیز از این فرصت بخوبی بهره برده و با قلمی شیوا و روان در غالب یک رمان  ساده ، کوتاه و گاها طنازانه  به روایتگری  بخش هایی از زندگی  شجاعانه  شهید سید علی اندرزگو می پردازد . 

قسمتی از رمان را باهم میخوانیم:  

صدا جواب داد: ((بله ...کی هستی؟))
سید علی گفت((منم سید...شیخ عباس..)) در بلافاصله یاز شد و سید علی خود را به داخل خانه رساند.
سید محمود نگاهی به اسلحه کرد و گفت:((تو باید چند اسلحه داشته باشی که دیگه جون خودتو به خطر نندازی؟))
سید علی گفت(( این یکی فرق می کرد ... یک جرم بزرگ داشت... اول در دستگیری چریک جوونی که تازگی ها تیرباران شد نقش داشت ، ...یکی هم اینکه چند هفته قبل مسوول بازرسی خونه من بود. این براش درس خوبی می شه ...من هم دیگه تا مدتی از این کارا نمی کنم سید ، دیگه قراره آیت الله بشم ... سال پنجاه وسه سال آیت الله شدن منه! تا مدتی خلع سلاح مامورا تعطیله))
سید محمود خندید وگفت  : (( پس دیگه جناب دکتر حسینی نیستی؟))
سید علی گفت:(( چرا، هستم... با حفظ سمت!)) بعد نگاهی کرد و گفت  :((من دارم از تشنگی می میرم مومن!))

مرورگر شما بسیار قدیمی است!
جهت مشاهده این وب سایت به صورت صحیح، بروزرسانی مرورگرتان ضروری خواهد بود. بروزرسانی مرورگر
×